باز ، دل آسمان گرفته ...
بغضش را با تمام وجود حس میکنم
از آن بغض هاست که اگر بشکند ویران میکند
خوش به حال آسمان که گه گاه بغض دارد و گه گاه ویران میکند
آسمان نمی داند که تا ابد دل من بغضی دارد که یارای شکستن ندارد
گاهی دلم از هرچه آدم است می گیرد
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه میخواهد
نه به شکل دوستت دارم
یا
نه به شکل بی تو میمیرم
ساده باشد ، مثل:
دلتنگ نباش ، فردا روز دیگریست
هی رفیق ... !
بغض هایم را مسخــره نکن !
به سه نقطه های آخر حرفهایم نخند ! تمام زندگیم نقطه چین است !
اینها تمام نوشته های تاریکی ذهن و دنیای من است ... !
اینجا " کلبه ی وحشت " من است !
چرخ و فلک خاطره هاست ... !
سکوت چشمها و سرسره ی بغض هاست ...
در دنیای تاریک من خبری از گل و درخت نیست !
روشنی نیست ، سیاهی مطلق است ... !
دوست خوب من سکوت کن و رد شو ... !
چشمهایت را ببند تا تن لش زندگی مرده ام را نبینی !
گوشهایت را بگیر تا صدای ناله ها و زجه زدنهایم را نشنوی !
در دنیای من دلتنگی و حسرت بیداد میکند ... !
اینجا من هستم و من و من !
اینجا بجز من و بغض هایم چیز دیگری نیست !
هیچی نگو ... نخـــند ... اشک نریــز ... ترحم نکــن ...
فقط رد شو ...
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و.. این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو می میرم...
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است...
بودنم به عشق بودن تو است،
اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است..
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمی شود چشمهایم از این انتظار ، می مانم و می مانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و تورا که به انتظارش نشستم را ببینم،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم...
نمی توان از تو گذشت، به خدا نمی توان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….
عشـــق مــهـــــــربـونــــم
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمی مانم ، نمی گویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز می مانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا می گذارم ،
نمی گویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی…
قلبی که تنها تپش هایش برای تو است،
زنده ماندن من به شرط تپش های این قلب نیست،بلکه....
به عشق بودن توست...
پس برای همیشه برای من بمونم
دوســــــتت دارم بهتـــــــــــرینـــم...
نمی دانم چشـــــــمــانتـــ با مــــــن چه میکند!!!
فقط وقتی که نگـــــاهم میکنی چنان دلـــ ـــ ـــم از شیطنــتـــ نگــــاهـــتــ می لـــرزد
که حـــــــس می کنم چقدر زیبــــــاست
فـــــــــــدا شدن ...
برای چـــشـــــمـــهای که تمام دنیــــــای مـــــن است...
دلتنـــگ آغـــوش توامـ...فقــط آغـــوش...
نه آغوــش هـرکســـی از جنــس تــو...کــه فــراوانند!
آغوشــــی که با یادش مشـــامم پرشـــود...
از بــــــــــوی عــــــطر تنت..
ســرار وجــودم حــس میکنــد گرمــای وجــودت را...
گــرمایـی از جنــس عـــــــشق نــه هــوس...
وموهــایم که نــوازش دستــانت را حــس میــکند...
دستــانی کـه وقتــی در دستــم بــود...
مـــــرا از ایـن دنیـــا میرهــانـد..
من خوبـــــــم..!
عاشق نیستم..
فقط گاهـــی به یادش که می افتم،
دلم تنگــــ میشود…
این که عــــشق نیست…
هســــــــت…؟