پاهایم ورم کرده اند،بس که به دنبال تو وجب به وجب این خاک راگشته ام…
پس کجایی؟
من ایوب نیستم!
از سرم که بیفتی ، دست و پای غرورت خواهد شکست !
آنروز درد شکستن را خواهی فهمید ، روزی که از چشمت افتادم را به یاد آر …
زن هــــا گاهی اوقـــات چیزی نمیگوینــد ...
چون به نظرشـــان لازم نیست چیـــزی گفتــــه شود ...
امــــا با نگاهشــــان به اندازه ی یک دنیــــا حرف میزننــــد ...!!
" هرگــــز نباید از چشمـــان هیچ زنی ســـاده گذشت ..."
میخواهم برگردم به روزهای کودکی. . .
آن روزها که پدر تنها قهرمان بود. . .
عشق تنها در اغوش مادر خلاصه میشد. . .
بالاترین نقطه های زمین شانه های پدر بود. . .
بدترین دشمنانم خواهر و برادر های خودم بودند. . .
تنها دردم زانوهای خمی ام بود. . .
تنها چیزی که میشکست. . .
اسباب بازی هایم بود. . .