تنهــایـی مــن و تــو

تنهــایـی مــن و تــو

تنهایی، گاهی وقت ها تقدیر ما نیست ترجیح ماست!
تنهــایـی مــن و تــو

تنهــایـی مــن و تــو

تنهایی، گاهی وقت ها تقدیر ما نیست ترجیح ماست!

عاشق که می شوی



عاشق که می شوی

لالایی خواندن هم یاد بگیر...

شب های باقی مانده عمرت به این سادگی ها صبح نخواد شد..

می رقصند...

یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند

نه می افتند

نه می روند

فقط می رقصند

هوس کردم

این روزا هوس سیگار میکنم ! با اینکه سیگاری نیستم ...
هوس مشروب میکنم ! هوس سگ مستی ... با اینکه تا حالا سگ مست نشدم

این روزا هوس میکنم کلا یه آدم دیگه باشم ! با اینکه تا حالا همیشه خودم بودم

دلم یه جاده میخواد و شب و سیگار و الکل و تنهایی ! و یه فکر پلمپ شده ! دوست دارم بشه به هیچی فک نکنم ، بشه همه ی خاطراتمو دود کنم بره ، یا بالا بیارم یا بندازم ته یه دره ی عمیق

دوست دارم تنها باشم و کسی به این تنهایی خیره نشه ، دلم نمیخواد نگاه خیره ی دیگران روی تنهاییم مجبورم کنه که دیگه تنها نباشم

دلم میخواد گم بشم ، یعنی گمم کنن همه ! دوس ندارم مجبور باشم به کسی جواب بدم ، دلم میخواد جواب هیچ کسیو ندم

دلم نمیخواد یه آدمایی همیشه مدعی و منتظر کنار دستم وایسن و ازم جواب بخوان ، کاش یکی میفهمید که من سر درگمم

هوس یه جغد دانا کردم که به جای من تصمیم بگیره ، یا یه عقل کل دیگه یه کسی که جواب همه ی سوالامو بده ، یه کسی که بهم بگه باید چیکار کنم

هوس یه دل سیر خوشبختی کردم ، یه حس ناب یه حس واقعی ، بدون ترس ، بدون شک ، بدون دودلی ، بدون ابهام ، بدون استرس ، بدون حسرت

هوس کردم که نترسم ، خسته شدم از این همه ترس از این زندگی ترسناک از این هر ثانیه نگرانی ، هوس بیخیالی کردم

  هوس کردم بچگی کنم

هوس کردم مامانم برام قصه ماهی سیاه کوچولو رو بخونه ، هوس کردم شعر بگم دوباره

من هوس کردم زندگی کنم ، یه زندگی معمولی ، با اینکه تا حالا یه زندگی معمولی نکردم ... هوس کردم تو جهت آب شنا کنم نه خلاف جهت

هوس کردم دیگه هوس هیچی نکنم ... هوس نکنم که عاشق بشم ، هوس نکنم که فرار نکنم ، حتی هوس نکنم که زندگی کنم

هوس کردم..... ):

بهانه

دلم


بهانه تو را دارد ؛


تو می دانی بهانه چیست ؟


بهانه


همان است که شب ها خواب از چشم من می دزدد ...


بهانه


همان است که


روزها


میان انبوهی از آدم ها


چشمانم را پی تو می گرداند ...


بهانه


همان صبری ست که بر لبانم سکوت می دهد


تا گلایه نکنم از نبودنت ...

سولماز

پدرم می گوید از سولماز بگذر


که رنج می آورد


مادرم گریه می کند از سولماز بگذر


که مرگ می آورد


خواهرهایم به من نگاه می کنند با خشم


که ذلیل دختری شده ام


آه سولماز!


این ها چه می دانند که عاشق سولماز شدن چه درد شیرینی است


به کوه می گویم سولماز را می خواهم


جواب می دهد " من هم "


به دریا می گویم سولماز را می خواهم


جواب می دهد " من هم "


در خواب می گویم سولماز را می خواهم


جواب می شنوم " من هم "


اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم


زبانم لال ، چه جواب خواهد داد ؟

                                                                             نادر ابراهیمی


نگاه یک مار


من عقابی بودم که نگاه یک مار
سخت آزارم داد
بال بگشودم و سمتش رفتم
از زمینش کندم
به هوا آوردم
آخر عمرش بود که فریب چشمش، سخت جادویم کرد
در نوک یک قله، آشیانش دادم که همین دل رحمی، چه بروزم آورد
عشق، جادویم کرد
زهر خود بر من ریخت
از نوک قله زمین افتادم
تازه آمد یادم، من عقابی بودم بر فرازِ یک کوه
آشیانِ خود را به نگاهی دادم...