ایســــــتــــاده ام …
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !
مـــن ،
همیــن جا ،
کنار قـــول هـایت ،
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و
در عمــــق نبـــودنت ،
محـــــکم ایــستاده ام !!
دلــــــــتنـگم !
بــــــــرای او نـــه،
برای منه قبــــل از او !
چقــــدر قشنـــگ بــــودم ... !
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ی عشـــــــق را….
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم!!!
بــعـضـی وقـــت هــا
چـنــان کـیـشــت مـی کــنـنـد
کــه ســـالـهــای ســــال مـــات مـی مــانـی !
تنهایی...
چیزهای زیادی...
به انسان می آموزد...
اما تو نرو...
بگذار من نادان بمانم !!!
کسی را میخواهم که...
دلم کسی را میخواهد،کسی که از جنس خودم باشد...
دلش شیشه ای...گونه هایش بارانی...دستانش کمی سرد...
دلم یک ساده دل می خواهد...!!!
بیاید با هم برویم...نمیخواهم فرهاد باشد،کوه بتراشد...
نمیخواهم مجنون باشد،سر به بیابان بگذارد...
میخواهم گاهی دردم را درمان باشد...
شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم...!!!
غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده...
قلبش در دستش باشد..چشمانش پر از باران باشد...
کلبه کوچک را دوست دارم...اگر این کلبه در قلب او باشد...
فکر می کردم تنهایی یعنی …
من …
سکوت …
پنجره های خاک گرفته …
اتاق خالی از تو …
سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام آدم ها !
هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو !!!
دلی را به دریا زدم . . .
که از آب واهمه داشت …
چـه سـاده . . .
بـه اعـتبار دسـتـانـت زمیـن خوردم !!!