من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم
مــــــن لبخند می زنماز تــــــه دل میخندم. گاهــــــــی مســت میکنم. تا همه بدانند بی تــو ملالی نیست!!اما دلم میگویـــد:چه ناشیانه تمرین می کنیهر لخظه شکـــسته نـشــدن را…..
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که
تو را از شب متروک دلم دور کند
می ترسم
مــــــن لبخند می زنم
از تــــــه دل میخندم.
گاهــــــــی مســت میکنم.
تا همه بدانند بی تــو ملالی نیست!!
اما دلم میگویـــد:چه ناشیانه تمرین می کنی
هر لخظه
شکـــسته نـشــدن را…..